کاتبان وحی
معرفت ، محمد هادی
پیامبر اسلام به ظاهر خواندن و نوشتن نمیدانست،و در میان قوم خود بهداشتن سواد معروف نبود.زیرا هرگز ندیده بودند چیزی بخواند یا بنویسد،بنابر ایناو را«امی»میخواندند.قرآن هم او را با همین وصف یاد کرده است: الذین یتبعونالرسول النبی الامی... ، .. .فامنوا بالله و رسوله النبی الامی... (1).امی منسوب به ام(مادر)است و کسی را گویند که هم چون روزی که از مادر زاده شده است فاقد سوادباشد.معنای دیگری نیز گفتهاند:منسوب به ام القری(شهر مکه)،یعنی کسی که درمکه زاده شده است.در قرآن در موارد دیگر نیز مشتقات این واژه آمده است: هوالذی بعث فی الامیین رسولا منهم... (2) شاید مقصود منسوبین به شهر مکه باشد، ولیاحتمال نخست مشهورتر است و با آیههای دیگر قرآن بیشتر سازش دارد: «و منهمامیون لا یعلمون الکتاب الا امانی...» (3) ،در این آیه جمله «لا یعلمون الکتاب» ظاهرا تفسیر «امیون»است و نیز از مقابله آنان(عرب)با اهل کتاب که اهل سواد بودند،به دست میآید(به جهت تناسب در عطف)که مقصود،فاقد کتابت و سواد است و حدیث منقول از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که فرمود: «انا امه امیة لا نکتب و لا نحسب (4).ما مردمی هستیم فاقد سواد کتابت و نگارش حساب»معنای نداشتن سواد را تایید میکند.آن چه با معجزه بودن قرآن تناسب دارد،صرفا نخواندن و ننوشتن است نهنتوانستن خواندن و نوشتن. و ما کنت تتلو من قبله من کتاب و لا تخطه بیمینک اذن لارتاب المبطلون (5) ،تو هیچ کتابی را پیش از این نمیخواندی و با دستخود چیزی نمینوشتی،و گرنه باطل اندیشان قطعا به شک میافتادند»مبادا کسانی که در صدد تکذیب و ابطال سخنان تو هستند شک و تردید کنند.این آیه دلیلی استبر این که پیامبر چیزی نمیخواند و نمینوشت،ولی دلالت ندارد که نمیتوانستبنویسد وبخواند و همین اندازه برای ساکت کردن معارضین کافی است،زیرا پیامبر را هرگز باسواد نمیپنداشتند،بنابر این راه اعتراض را بر خود بسته میدیدند.
شیخ ابو جعفر طوسی در تفسیر آیه میگوید:«مفسرین گفتهاند نوشتننمیدانست،ولی آیه چنین دلالتی ندارد.صرفا گویای این جهت است کهنمینوشته و نمیخوانده است و چه بسا کسانی نمینویسند ولی قادر بر نوشتنهستند و در ظاهر وانمود میشود که فاقد سوادند و کتابت نمیدانند.پس مفاد آیهچنین است:پیامبر به نوشتن و خواندن دست نزده بود و او را عادت بر نوشتننبود» (6).
علامه طباطبایی فرموده است:«ظاهر التعبیر نفی العادة و هو الانسب بالنسبة الیسیاق الحجة (7) ،ظاهر عبارت نفی عادت-بر نوشتن و خواندن-است و این در جهتاستدلال مناسبتر است».
به علاوه داشتن سواد کمال است و بیسوادی نقص و عیب و چون تمامیکمالات پیامبر از راه عنایتخاص الهی بوده و هرگز نزد کسی و استادی تعلم نیافته(علم لدنی)پس نمیشود ساحت قدس پیامبر از این کمال تهی باشد.عدم تظاهر بهسواد،برای اتمام حجت و بستن راه اعتراض و تشکیک بوده است،به همین دلیلپیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به کاتبانی نیاز داشت تا در شؤون مختلف از جمله وحی برای اوکتابت کنند،لذا چه در مکه و چه در مدینه زبدهترین با سوادان را برای کتابتانتخاب فرمود.اولین کسی که در مکه عهدهدار کتابت مخصوصا کتابت وحی شد،علی بن ابی طالب علیه السلام بود و تا آخرین روز حیات پیامبر به این کار ادامه داد.پیامبر صلی الله علیه و آلهنیز اصرار فراوان داشت تا علی،آن چه را نازل میشود،نوشته و ثبت نماید تا چیزیاز قرآن و وحی آسمانی از علی دور نماند.
سلیم بن قیس هلالی،که یکی از تابعین بود،میگوید:نزد علی علیه السلام در مسجد کوفهبودم و مردم گرد او را گرفته بودند،فرمود: «پرسشهای خود را تا در میان شما هستماز من دریغ ندارید.درباره کتاب خدا از من بپرسید،به خدا قسم آیهای نازل نشدمگر آن که پیامبر گرامی آن را بر من میخواند و تفسیر و تاویل آن را به منمیآموخت».عبد الله بن عمرو یشکری معروف به ابن الکواء،یکی ازپرسش کنندگان صحابه علی علیه السلام و بسیار دانا و دانشمند بود،از وی پرسید:آن چهنازل میگردید و شما حضور نداشتید، چگونه است؟علی علیه السلام فرمود:«هنگامی کهبه حضور پیامبر میرسیدم،میفرمود:یا علی در غیبت تو آیههایی نازل شد،آن گاهآنها را بر من میخواند و تاویل آنها را به من تعلیم میفرمود» (8).
اولین کسی که در مدینه عهدهدار کتابت وحی گردید،ابی بن کعب انصاری بود.
او قبلا در زمان جاهلیت نوشتن را میدانست.محمد بن سعد گوید:«کتابت در میانعرب کمتر وجود داشت و ابی بن کعب از جمله کسانی بود که در آن دوره کتابت رافرا گرفته بود» (9).ابن عبد البر میگوید:«ابی ابن کعب نخستین کسی است که در مدینهعهدهدار کتابتبرای پیامبر صلی الله علیه و آله شد و او اولین کسی بود که در پایان نامهها نوشت:
کتبه فلان...» (10.ابی بن کعب کسی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قرآن را به طور کامل بر ویعرضه کرد.او از جمله کسانی است که در عرضه اخیر قرآن حضور داشت،بدینجهت در دوران یک سان کردن مصاحف در عهد عثمان سرپرستی گروه به او واگذارشده بود.و هرگاه در مواردی اختلاف پیش میآمد،با نظر ابی،مشکل حلمیگردید (11).
زید بن ثابت در مدینه در همسایگی پیامبر صلی الله علیه و آله خانه داشت.او نوشتنمیدانست.در ابتدای امر هر گاه پیامبر صلی الله علیه و آله نیاز به نوشتن داشت و ابی بن کعب حاضرنبود،به دنبال زید میفرستاد تا برای او کتابت کند.رفته رفته کتابت او هم رسمیتیافت و حتی با دستور پیامبر صلی الله علیه و آله زبان و نوشتن عبرانی را نیز فرا گرفت تا نامههایعبری را برای پیامبر صلی الله علیه و آله بخواند،ترجمه کند و پاسخ بنویسد.زید بن ثابتبیش ازدیگر اصحاب،ملازم پیامبر صلی الله علیه و آله برای نوشتن بود و بیشتر نامه نگاری میکرد (12).
بنابر این عمدهترین کاتبان وحی،علی بن ابی طالب،ابی بن کعب و زید بن ثابتبودند و دیگر کاتبان وحی،در مرتبه دوم قرار داشتند.
ابن اثیر گوید:«یکی از ملتزمین حضور در امر کتابت،عبد الله بن ارقم زهری بود.
او عهدهدار نامههای پیامبر صلی الله علیه و آله بود،ولی عهدهدار معاهدهها و صلح نامههایپیامبر صلی الله علیه و آله،علی بن ابی طالب بود».او میگوید:«از جمله کاتبان،که احیانا برایپیامبر صلی الله علیه و آله کتابت میکردند،خلفای ثلاثه،زید بن عوام،خالد و ابان دو فرزندسعید بن العاص،حنظله اسیدی،علاء بن حضرمی،خالد بن ولید،عبد الله بن رواحه،محمد بن مسلمه،عبد الله بن ابی سلول،مغیرة بن شعبه،عمرو بن العاص،معاویة بن ابی سفیان،جهم یا جهیم بن صلت،معیقب بن ابی فاطمه وشرحبیل بن حسنه بودند».
او میافزاید:«نخستین کس که از قریش برای پیامبر کتابت نمود عبد الله بن سعدبن ابی سرح بود،سپس مرتد شد و به سوی مکه باز گشت و آیه «و من اظلم ممنافتری علی الله کذبا او قال اوحی الی و لم یوح الیه شیء...» (13) در شان او نازل گردید» (14).
ظاهرا این افراد از جمله کسانی بودند که در میان عرب آن روز با سواد بودند ونوشتن و خواندن میدانستند و در مواقع ضرورت گاه و بیگاه حضرت برای نوشتناز آنان استفاده میکرد،ولی کاتبان رسمی سه نفر فوق و ابن ارقم بودند.
ابن ابی الحدید گوید:«محققان و سیره نویسان نوشتهاند که کاتبان وحی،علی علیه السلام و زید بن ثابت و زید بن ارقم بودند و حنظله بن ربیع تمیمی و معاویه،نامههایپیامبر صلی الله علیه و آله را به سران،نوشتههای مورد نیاز مردم و هم چنین لیست اموال و صدقات را مینوشتند» (15).ابو عبد الله زنجانی تا بیش از چهل تن را جزء کاتبان وحی شمردهاست (16) که ظاهرا هنگام ضرورت از وجود آنان استفاده میشده است.
بلاذری در خاتمه کتاب فتوح البلدان از واقدی آورده است:«هنگام ظهور اسلام،در میان قریش،هفده نفر نوشتن را میدانستند: علی بن ابی طالب،عمر بن الخطاب،عثمان بن عفان،ابو عبیدة بن جراح،طلحة بن عبید الله،یزید بن ابی سفیان،ابوحذیفة بن عتبة بن ربیعه،حاطب بن عمرو(برادر سهیل بن عمرو عامری)،ابوسلمة بن عبد الاسد مخزومی،ابان بن سعید بن العاص بن امیه، برادرش خالد بن سعید،عبد الله بن سعد بن ابی سرح،حویطب بن عبد العزی،ابو سفیان بن حرب،معاویة بن ابی سفیان و جهیم بن صلت و از وابستگان قریش:علاء بن حضرمی.
از زنانی که در صدر اسلام نوشتن را میدانستند میتوان از ام کلثوم بنت عقبه،کریمه بنت مقداد و شفاء بنت عبد الله نام برد.شفاء به دستور پیامبر به حفصهنوشتن آموخت و بعد از آن حفصه در زمره نویسندگان قرار گرفت.عایشه و ام سلمهاز زنانی بودند که فقط خواندن میدانستند.
در مدینه سعد بن عباده،منذر بن عمرو،ابی بن کعب،زید بن ثابت،که نوشتنعربی و عبری را میدانست،رافع بن مالک،اسید بن حضیر،معن بن عدی،بشیر بن سعد،سعد بن ربیع،اوس بن خولی و عبد الله بن ابی نوشتن میدانستند» (17).
شیوه کتابت در عهد رسالتبدین گونه بود که بر هر چه یافت میشد و امکاننوشتن روی آن وجود داشت،مینوشتند،مانند:
1- عسب:جمع عسیب،جریده نخل،چوب وسط شاخههای درختخرما کهبرگهای آن را جدا میساختند و در قسمت پهن آن مینوشتند.
2- لخاف:جمع لخفه،سنگهای نازک و سفید.
3- رقاع:جمع رقعه،تکههای پوستیا ورق(برگ)یا کاغذ.
4- ادم:جمع ادیم،پوست آماده شده برای نوشتن.
پس از نوشته شدن،آیات نزد پیامبر و در خانه ایشان ضبط و نگهداری میشد.
گاهی برخی از صحابه میخواستند سوره یا سورههایی داشته باشند،آنها رااستنساخ کرده و بر روی تکههای برگ یا کاغذ مینوشتند و نزد خود نگه میداشتندو معمولا در محفظههای پارچهای به دیوار میآویختند (18).
آیهها به گونهای منظم و مرتب،در هر سوره ثبت میگردید و هر سوره با نزولبسم الله آغاز یافته و با نزول بسم الله جدید ختم آن سوره اعلام میشد و سورهها بااین رویه هر یک جدا و مستقل از یک دیگر ثبت و ضبط میشد.در عهد رسالتهیچ گونه نظم و ترتیبی بین سورهها صورت نگرفت.
علامه طباطبایی میفرماید:«قرآن به صورت امروزی در عهد رسالت ترتیب دادهنشده بود،جز سورههای پراکنده بدون ترتیب و آیههایی که در دست این و آن بود ودر میان مردم به طور متفرق وجود داشت» (19).
پینوشتها:
1- اعراف 7:157 و 158.
2- جمعه 62:2.
3- بقره 2:78.
4- تفسیر کبیر رازی،ج 15،ص 23.
5- عنکبوت 29:48.
6- ابو جعفر(شیخ طوسی)،التبیان،ج 8،ص 193.
7- المیزان:ج 16،ص 145.
8- سلیم بن قیس هلالی،السقیفه،ص 214-213.
9- طبقات ابن سعد،ج 3،قسمت 2،ص 59.
10- ر.ک:الاصابة،ج 1،ص 19.ابن عبد البر قرطبی،الاستیعاب فی معرفة الاصحاب در حاشیه الاصابه،ج 1،ص 51-50.
11- ر.ک:التمهید،ج 1،ص 348-340.مصاحف سجستانی،ص 30.
12- ر.ک:ابن اثیر،اسد الغابة فی معرفة الصحابه،ج 1،ص 50.الاستیعاب در حاشیه الاصابه،ج 1،ص 50 ومصاحف سجستانی،ص 3. طبقات ابن سعد،ج 2،قسمت 2،ص 115.
13- انعام 6:93.
14- ر.ک:اسد الغابة،ج 1،ص 50.
15- ابن ابی الحدید،شرح نهج البلاغه،ج 1،ص 338.
16- زنجانی،ابو عبد الله،تاریخ القرآن،ص 21-20.
17- ر.ک:ابو الحسن بلاذری،فتوح البلدان،ص 460-457.
18- ر.ک:التمهید،ج 1 ص 288.تلخیص التمهید،ج 1 ص 133.
19- المیزان،ج 3،ص 79-78.